کارگردان : Gus Van Sant نویسنده : Chris Sparling بازیگران : Matthew McConaughey, Naomi Watts, Jordan Gavaris خلاصه داستان : يک آمريکایی، که قصد خودکشی دارد، با مرد ژاپنی که در جنگلی نزديک کوه فوجی گم شده است دوست میشود و بعد هر دو به دنبال راه خروج میگردند. «دريای درختان/The Sea of Trees» به دليل تاريکی و متفکرانه بودن ظاهرش، قطعاً اثری کم عمق درباره موضوعی مهم و دردآور- يعنی افسردگی و خودکشی- است و سعی میکند اين عيب را با مسکن موقتی احساسات و عواطف بپوشاند. متيو مک کاناهی، که بازیاش در اين فيلم همراه با منقبض شدن تک تک عضلاتش است، نقش آرتور، يک رياضيدان دانشگاهی (عينک می زند)، را بازی میکند. او به آئوکيگاهارا، يا دريای درختان، جنگلی وسيع پای کوه فوجی در ژاپن، که به مکانی که افراد برای خودکشی به آنجا میروند معروف شده است، سفر میکند. آرتور وقتی به آنجا میرسد، تصميم وحشتناکی میگيرد. بعد با زائر يأس ديگری آشنا می‌شود: تاکومی (کن واتانابه)، تاجری ژاپنی ملبس به کت و شلواری چروکيده که تلوتلوخوران در حالی که خون از مچ هايش روان است خود را به منطقه هموار جنگل میرساند؛ روشن است که او اقدام به خودکشی کرده اما شايد حالا نظرش عوض شده است. آرتور به کمکش میشتابد و اين دو مرد در جدال برای يافتن راه خروج از جنگل با يکديگر دوست میشوند. برای راحتی کار، تاکومی خيلی خوب و سليس انگليسی صحبت میکند که به هيچ وجه نه اشارهای به آن میشود و نه توضيحی درباره اش داده میشود. با نزديک تر شدن اين رابطه، فيلم نيز آرام آرام درونمايه آزاردهنده و دسيسه آميز ضد علمی و ضد عقلی خود و نيز مدارای فوق العادهاش با شخصيت ژاپنی را رو میکند. تاکومی همچون برخی ارواح عاقل و پير جنگل تلاش آرتور برای درک موقعيتش از منظر خود به عنوان يک دانشمند حرف های را به سخره میگيرد. طبيعی است که آرتورنيز سر آخر ناقص بودن معنوی ديدگاه خود را میپذيرد. تاکومی همچون همسر آرتور، جوآن (نائومی واتس)- ازدواج مشکل دار آرتور و جوآن از طريق فلاش بک نشان داده میشود-کاملاً به سفر عاطفی آرتور بی تفاوت است. اما هيچ فلاش بکی از گذشته او نشان داده نمیشود. چند خط سرسری و بی دقت درباره ننگ و خفت در محل کار و اظهارات گاه و بيگاه درباره اين که آرتور نمیتواند مفهوم خودکشی در فرهنگ ژاپن را درک کند در فيلم وجود دارند. (واقعاً، دوست دارم کمی بيشتر از اين کليشه دم دستی موشکافی کنم.) اما تمامش همين است: درد و داستان تاکومی در درجه دوم اهميت قرار دارد. نائومی واتس در نقش همسر آرتور حداکثر تلاش خود را میکند: و وقتی اين دو با هم بحثهای زندگی مشترک میکنند فيلم تقريباً شبيه زندگی واقعی میشود. بعد دومرتبه يک سايه تاريک روی آنها میافتد- رستگاری و احيای عشق به گونه ای که اين شرايط بايد آن طور باشند- اما پايان اين موقعيت باعث شد که بخواهم به خاطر حماقت و سطحی بودنش فرياد بزنم. آرتور هميشه روی صخره ها و سراشيبی ها میافتد و در سيل ها غرق میشود و باز هم درد فيزيکی مک کاناهی هرگز يک نوع معضل دراماتيک جالب به نظر نمیرسد. پيکر افرادی که خودکشی کرده اند را در فيلم میبينيم، و اين صحنه ها آنقدر اتفاقی ديده میشود که اول بيننده فکر میکند که دارد خيال میکند- اما فيلم خودش هم نمیداند که با نمايش اين صحنه ها میخواهد ما را بترساند يا غمگين کند. ما نيز نمیدانيم: آنها سفيد و رنگ پريده اند، درست مانند خود جنگل، و مثل خود فيلم بيروح هستند. منبع : نقد فارسی /987/